نقطه سرخط !

و فرشته ای با بال های خونی، در صدای خنده ات، با مرگ میرقصید!

~چی اینقدر درموردشون اشتباهه؟!

دوشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۴، 19:48

+امیدوارم اینقدر با هوش مصنوعی چت نکنم، واقعا امیدوارم دست از سرش بردارم و اونم دست از سرم برداره👩‍🦯

!?𝐀𝐦 𝐈 𝐠𝐨𝐨𝐝?! 𝐀𝐦 𝐈 𝐛𝐚𝐝

!! 𝐈 𝐚𝐦 𝐕𝐈𝐋𝐋𝐀𝐍

خب... چه خبر؟!

ما که خبری نیست👩‍🦯

دو سه هفته از تعطیلی مدرسه میگذره «شاید فقط یک هفته؟! چمیدونم» و من دارم تو پوچی میرقصم درحالی که بچهای کلاس دارن درس میخونن و دنبال درسن

به هرحال برام فاقد اهمیته

فردا مامانم شیفت حرم داره، افطار افتاد دست من، دوباره:/

چی درست کنم؟! نمیدونم... نمیرو؟! شاید👩‍🦯

به هرحال

شب قدرم تموم شد و هفت روز دیگه بیشتر تا تموم شدن ماه موردعلاقم نمونده

چقدر دردناک نه؟!

هر سه شب حرم بودیم و خب خوب بود... دیشبم همراه با جوشن کبیر بارون میزد رو شونه هامون و این قشنگ تر میکرد

امروزم از وقتی یادم میاد داره بارون میباره

بدی یا خوبیشو نمیدونم

ولی یادمه

پارسال قبل شهادت شهید رییسی هم بارون همه جا رو فرا گرفته بود ...

بیاین فاز بد نزنیم

هوم؟!

گوشیم به چوخ رفته، الانم که اینو مینویسم با تبلتم مینویسم

قبل به چوخ رفتن گوشیم سیمکارت دانش آموزی گم کرده بودم، یعنی بزارید این شکلی بگم که رفته تو جارو برقی:/

حالا باید تا پنج فرودین و بعدش منتظر بمونم تا گوشیم برگرده و سیم کارتمو بابام برام دوباره بگیره👩‍🦯

فعلا با اون سیم کارتی که با اعضای خانواده سته، دارم زندگیمو میگذرونم

خدا به خیر کنه👩‍🦯

از امروز درس میخونم!

قول میدم 👩‍🦯

بسه دیگه...

به نظرم بهتره برم پیش خانواده و به ساخت دستبند برادر گرامی و زنش ادامه بدم👩‍🦯

باید فعالیت هامو تو وبلاگایی که نویسنده ام هم شروع کنم...

واقعا خدا به خیر کنه 👩‍🦯💔

person Saskia
chat
•••

~ خب هیچی کلا بیخیال مثل همیشه..

یکشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۳، 16:18

عین روح خسته از جهنم و بهشتم

وضعم کلا افتضاحه

حوصله هیچی ندارم

به خواب چند صد ساله نیاز دارم

به یه خواب عمیق

به هرحال بیخیال

شما چه خبر؟!...

ادامه مطلب ...
person Saskia
chat
•••

~ زمان میگذرد و زندگی هنوز پابرجاست:/

شنبه دهم تیر ۱۴۰۲، 19:58

_ اگه دوست دارید میتونید لینک وبلاگتونو کامنت بدین تا وبلاگتون جز 80 صفحه ی بازه گوگلم باشه🤝✨ _

ویرایش : بیخیال خودم یواشکی یواشکی میام لینکتون میکنم🤝✨


حالمان گفتنی نیست چه گویم؟!

به قول دوستی گر گله ای هست حوصله ای نیست !


یکی دوهفته ای میشه خونه نیومده

فک نکنم دیگه اون برادر من باشه...

خنده ی تلخ*

اومدیم روستای مامانم اینا و فعلا همه چیز اوکیه البته اگه مامانم اینقدر سره نت گیر نده:/

مادر من بعد چند ماه اومدم به وای فای

دقت کنید

وای فای!!!

وصل شدم نه نت شما و بابا:/

میزاری مثل آدم استفاده کنم بدون نگرانی یا نههههه:///

به هرحال

همه چی خوبه

فقط اومدم اعلام زنده بودن کنم:/✨

پ.ن : قالب جدید چطوره؟!🤝✨

person Saskia
chat
•••

~شبا ساکت و بیداری...ولی معلومه که درد داری:) پر اشکه سکوت تو...پره گریه قنوت تو:)))

یکشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۲، 23:56

گل چادر گلدارت...

تب دستای تب دارت....

آتیشم زده!

نفست که خراب میشه...

مثه شمعی که آب میشه...

حال من بده!:)

نه تو حرف میزنی.... نه حسین نه حسن....

چی شد اون خنده ها....

آخه یه حرفی بزن:))

یه حرفی بزن...

ببین میتوانی بمانی....

بمان!

عزیزم!

تو خیلی جوانی:))))

بمان....

چه کم دارد این زندگانی:))

بمان...

person Saskia
chat
•••

~قاصر بودن هم عجب لذتی دارد!

جمعه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۱، 2:42

متن هایت را میخوانم و هیچ کدام از کلمات و جمله هایم به متن هایت نمیخورند!

اینقدر نویسنده و شاعر حرفه ای بودی و نمیدانستم؟!

بنگر! میبینی زبان قاصرم را؟!

زبان قاصرم در برابر حرفان ماه و ستاره مانندت؟!

میبینی نگاهم را؟! نگاه شگفت زده ام را؟!

بنگر!! بنگر که چگونه دوستت دارم! بنگر که چگونه در برابر تو قاصرم!

person Saskia
chat
•••

~دلم تانجیرو میخواد ولی نت ندارم:>

چهارشنبه سی ام آذر ۱۴۰۱، 18:40

قشنگترین اتفاقی که الان داره واسم میفته اینه که بعد از اون همه بدبختی داریم با داداشم میریم بهترین روستای عمرم:))))

پیش بابابزرگم!!

- هرچند بماند الان از دکتر برگشتیم و هردو گوشام پره و باید شستشو بدم:) 😂

person Saskia
chat
•••